English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7957 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
washed up U بکلی تحلیل رفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
consumptive U تحلیل رفته
exhausted U تحلیل رفته
pulled U تحلیل رفته
consumptives U تحلیل رفته
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
cost benefit analysis U تجزیه و تحلیل سود و زیان تحلیل هزینه و سود
throughout U بکلی
utterly U بکلی
completely <adv.> U بکلی
purely U بکلی
through out U بکلی
to the world U بکلی
sheer U بکلی
he was well out of sight U بکلی
comprehensive <adv.> U بکلی
quite U بکلی
to its full extent <adv.> U بکلی
dead drunk U بکلی مست
fire new U بکلی نویاتازه
brand-new U بکلی نو یا تازه
quiteother U بکلی جوردیگر
bran new U بکلی نو یا تازه
down and out U بکلی بی مایه
down-and-outs U بکلی بی مایه
down-and-out U بکلی بی مایه
exactly U بدرستی بکلی
stark naked U بکلی برهنه
dead as a d. U بکلی مرده
unbuild U بکلی ویران کردن
i am at my wit's end U بکلی گیج شده ام
raze or rase U بکلی خراب کردن
bedazzle U بکلی خیره کردن
blankly U بدون ملاحظه بکلی
to be all abroad U بکلی دراشتباه بودن
extirpate U بکلی نابود کردن
exterminating U بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminates U بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminated U بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminate U بکلی نابودکردن منهدم کردن
His figures were way off (out). U ارقامش (حسابش )بکلی پرت بود
to fight to a finish U تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
Your slander is completely preposterous . U تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
analysis staff U ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
crater analysis U تجزیه و تحلیل قیف انفجار تجزیه و تحلیل قیف حاصله از انفجار گلوله ها
short tempered U از جا در رفته
departed U رفته
thrawart U در رفته
by inches U رفته رفته
inchmeal U رفته رفته
dislocated U در رفته
frenetical U از جا در رفته
gradually U رفته رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
in process of time U رفته رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
sunken U فرو رفته
frenzied U ازجا در رفته
windswept U بر باد رفته
in the lump U روی هم رفته
defunct U ازبین رفته
averagly U روی هم رفته
unbridle U مهاردر رفته
day a day U روی هم رفته
all in all U روی هم رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
madding U از کوره در رفته
on a par U روی هم رفته
emaciated U گوشت رفته
frantic U ازکوره در رفته
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
retreating forehead U پیشانی تو رفته
in the a U روی هم رفته
iam bored U حوصله ام سر رفته
first and last U روی هم رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
all told U روی هم رفته
truncated soil U خاک رو رفته
away U غایب رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
on average [on av.] U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
average U روی هم رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
pallid U رنگ رفته
averaging U روی هم رفته
chafed U پوست رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
extinct U ازبین رفته
gone <adj.> U از دست رفته
jitters U از کوره در رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
off shade U رنگ رفته
overseen U غلط رفته
averages U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
neater U شسته و رفته
deep-set U فرو رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
neat U شسته و رفته
red-hot U ازجادر رفته
neatest U شسته و رفته
overall U رویهم رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
altogether U روی هم رفته
overalls U رویهم رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
he is off to the war U رفته است به جنگ
advanced pawn U پیاده پیش رفته
furibund U اشفته ازجادر رفته
ha-ha U دیوار فرو رفته
neater U شسته و رفته مرتب
powered U توان از دست رفته
power U توان از دست رفته
powering U توان از دست رفته
powers U توان از دست رفته
neatest U شسته و رفته مرتب
neat U شسته و رفته مرتب
forged side U سطح فرو رفته
he must have gone U باید رفته باشد
lorn U از دست رفته بربادرفته
lost chain U زنجیره از دست رفته
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
saddle nose U بینی فرو رفته
sunken eyes U چشمان فرو رفته
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
you are mistaken U خطا رفته اید
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
income forgone U درامداز دست رفته
pale U رنگ رفته بی نور
paler U رنگ رفته بی نور
palest U رنگ رفته بی نور
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
immersed in debt U فرو رفته در فرض
lost U از دست رفته ضایع
tacky U رنگ ورو رفته
comsumption U تحلیل
marasmic U تحلیل رو
analyzer U تحلیل گر
absorbency U تحلیل
analyst U تحلیل گر
analysts U تحلیل گر
erosion U تحلیل
analysis U تحلیل
corrosion U تحلیل
resolution U تحلیل
resolutions U تحلیل
lost U از دست رفته تلف شده
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
sold U فروخته شده بفروش رفته
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
atrophied U تحلیل رفتن
sales analysis U تحلیل فروش
atrophies U تحلیل رفتن
resolutive U تحلیل برنده
research and analysis U تجزیه و تحلیل
stability analysis U تحلیل ثبات
static analysis U تحلیل ایستا
static analysis U تحلیل استاتیک
statistical analysis U تحلیل اماری
analyses U تحلیل کردن
system analysis U تحلیل سازگان
system analysis U تحلیل سیستم
syntactical analysis U تحلیل ترکیبی
syntactical analysis U تحلیل نحوی
analysing U تحلیل کردن
consumes U تحلیل رفتن
strode analysis U تحلیل ضربهای
analysed U تحلیل کردن
Recent search history Forum search
1postside
1He has been publicly disgraced for offenses of which he was not guilty.
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1usually i moved much faster_ask the other girls that i'd been out with.
2credit score
1a fairly weighted coin
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com